منوی سایت
آدرس فضای مجازی

   https://www.instagram.com/moshavereh_parsian/     

@moshavereh_parsian                                                        

جمله روز

هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند؛ اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند

تقویم
پنجشنبه 16 اسفند 1403 19:26 ب.ظ

متشکرم از جناب آقای استاندار که تامل فرمودند و اجازه دادن به من هم صحبت داشته باشم و صحبت من را به عنوان یک شهروند ساده و معلم قدیمی اصفهان در کنار صحبت بزرگان و مسئولین و برجستگان هم بشنوند و شاید این حدیثی تازه باشد و به اندازه تازگیش جذابیت داشته باشد گرچه من حرف مهمی ندارم ولی به هر حال سپاسگزارم                            
 بویت شنوم ز باغ بیهوش شوم                                                           نامت شنوم ز خلق مدهوش شوم
 اول سخنم تویی چو در حرف آیم                                                   اندیشه من تویی چو خاموش شوم
خواستند از من در عرض چند دقیقه  صحبتی به قدری کارشناسی را اینجا به سمع و نظر تون برسونم من هم اطاعت امر کردم امیدوارم که برای چند دقیقه بتونم مطلبم را را توضیح بدهم مطلبم را از اونجا شروع میکنم که به نظر میاد در جمعی که افراد فرهنگی و دست اندکاران اجتماعی هستن بتونم ی جایی مفید  فایده باشم عرضم این هست که شاید یکی از بزرگترین ایده آلهای انسان بحث سلامتی است  " نعمتان مجهولتان الصحته والامان "  انسان موجود ایده آل گرایی است ما همه مطلوبهای جهان را می خواهیم خوشبختی را میخواهیم رستگاری را می خواهیم موفقیت را میخواهیم قدرت را میخواهیم شوکت را میخواهیم همه چیزرا می خواهیم اما ما وقتی به رده بندی اینها می پردازیم می بینیم که زیر بنای همه اینها موضوع سلامتی است فقدان سلامتی همه اینها را بی رنگ میکند خوشبختی منهای سلامتی معنا نمی دهد توفیق بدون سلامتی معنا نمی دهد بنابراین بحث سلامتی به نظر میاد اولویت جامعه انسانی است و اولویت فردی ست هم اولویت اجتماعی من سریع بحث را دنبال میکنم اما اینکه سلامتی چیست و این بحث راچه کسی متولی است شاید اینجا جای بازگشاییش نباشد حتما همه شماها اهل مطالعه هستید و توصیفی را از سلامتی دارید تعریفهای ساده ای انجام شده است تعریفهای پیچیده ای انجام شده است من همه اینها را به یک سو می نهم و تعریفی را که مهترین سازمان بین المللی یعنی سازمان بهداشت جهانی که از زیر مجموعه های سازمان ملل هست مطرح کرده است اون را فقط یک مرور اجمالی بهش میکنم " سازمان بهداشت جهانی معتقد هست که سلامتی 4 جنبه ای است در کنار سلامت جسمانی سلامت روانی است و در کنار اون  سلامت معنوی و در کنارش سلامت  اجتماعی است"  بنا بر این چهار بعد را برای سلامتی مطرح میکنند .
بحث امروز من بیشتر در مقایسه سلامت جسمانی و سلامتی روانی است عرض میکنم که اگرچه مبتدای ماجرا جسمانیت انسانیست اما به هرحال سلامت روان مسئله اساسی است توجه بکنید که از نظر کارشناسان بسیاری در جهان امروز مشکلات عمده امروزی گریبانگیر شده بشر ناشی از عدم سلامت روانی است هر چه بشر در وسعت یافتن و اقتدار بخشیدن جسمانیت خودش تلاش کرده است به نظر میرسد که در حوزه روان آنقدر موفق نبوده است بسیاری از نابسامانی های اجتماعی بسیاری از این جدالهایی که میبینید از نقطه نظر کارشناسان اینها معلول پدیده های روانی است ، بنابراین اگر واقعا در جهان ما یک مرکزی را داشتیم که قدرتمند تر از آنچه که هم اینک هست موضوع سلامتی را رصد میکرد شاید بسیاری از مشکلات ما به این حد و اندازه نمی رسید آنچه را به شکل خشونت می بینید در دنیا ،تجلی بی چون چرای مشکلات روانی است و همه اینها را هیچ تحلیل دیگری نمیتوانید رویش بگذارید جز اینکه بپذیریم که اینها مربوط به کسانی است که سلامت روانی لازم را ندارند بنابراین این اهمیت برای موضوع وجود دارد و در مقابلش تا بخواهید ما در حوزه سلامت جسمانی پیشرفت کرده ایم اینکه چرا، بسیار بدیهی و ساده است علت این است که جسم بسیار محسوس است جسم حس میشود جسم پیش نظر است جسم را شما میبینید اما پدیده روانی این مشکل را دارد که مثل همه پدیده های معنوی و پنهانی دسترسی به اون کار خیلی آسانی نیست و مشکلات ما از همینجاست در جامعه خودتون نگاه بکنید که ما پزشکانی جسمانیمون به مدارج بسیار بالایی رسیده ولی از من به عنوان یک معلم بپذیرید که بلعکس تا بخواهید ما مشکل روانی داریم در همه سطوح داریم در مردم بزرگسالمون داریم در کودکانمون داریم در زنانمون داریم در مردانمون داریم و همه این مجموعه مشکلات بازده همه ما را در حوزه های مختلف به حداقل رسانده است درحوزه صنعت حتما سروران که دست اندرکار صنعت هستند می دانند که چگونه مشکل روانی می تواند افت در بازده کاری داشته باشد در حوزه اقتصاد چنین است در حوزه کار اداری چنین است در حوزه خانواده بسیاری از مشکلات ما نشأت گرفته از مسائل روانی است همه هم گاهی این را  احساس میکنند اما دسترسی به این موضوع به سادگی مشکل جسمانی نیست شما یک ورم ساده که در یک گوشه ای از بدنتون اتفاق میفته می شتابید و به دهها پزشک مراجعه می کنید تا به درمانش بپردازید اما سوال میکنم اگر گاهی دچار بیخوابی شبانه بشید چقدر بهش اهمیت میدید اگر بعضی روزها احساس بکنید که احساس مثبتی به افراد جامعه وافراد دیگر ندارید به دنبال چی میرید اگر گاهی سوء ظن پیدا بکنید چه تلاشی براش انجام می دید گاهی دلتنگی هامونا را چقدر جدی میگیریم من عرض میکنم اینها نمونه هایی است ازموضوعاتی که همه ما از صبح تا شب با اون دست به گریبانیم و به نظر میرسد که انگار کمتر در واقع به دنبال رفع مسئله هستیم در صورتی که برای مسائل جسمانیمون بسیارپرتلاشیم و همینطور که     
عرض کردم اولین علتش اینه که محسوس  است و ملموس و به سادگی مارا دچار اشکال میکند شاید یک اشکال دیگری که وجود دارد این است که به درست یا به غلط یک عده بر این باورند که مشکل روانی مرگ ندارد بنابراین ما از ساده ترین آنفولانزای ویروسی وحشت میکنیم زیرا که میترسیم که منجر به مرگ بشود اما از بی تابی های درونی نمی هراسیم برای اینکه فکر میکنیم که مهم اینست که سرم سلامت باشد درون سر چه میگذرد انگار چندان اهمیتی ندارد 
من خواستم که فقط تو این موضع یک مقایسه ای بکنم بین مشکلاتی که در حوزه روان وجود دارد در مقایسه با مسائل جسمانی همینطور که عرض کردم به نظر می رسد که در حوزه جسم وقتی که دچار مسئله میشویم خیلی زود خودمون میبینیم اما در حوزه روان وقتی دچار مشکل میشیم به سادگی نمیبینیم در حوزه جسم وقتی مشکل جسمانی را میبینیم باور داریم گاهی در مورد اون مبالغه هم میکنیم یعنی اگر شما یک سانت از پوست بدنتون تغییررنگ  داده باشد میگید به اندازه ی بشقاب بدنم سیاه یا سفید شده است اما اگر تغییر خلق در شما  اتفاق بیفتد یا نمی بینید یا ببینید باور ندارید.  نه تنها باور نمیکنید بلکه انکار می کنید بنابراین میبینید که ما مشکل                                روانی را به سادگی پیدا نمیکنیم در حوزه درمان و تشخیص هم که می رسیم داستان همینطور است شما به سادگی پزشک جسمانیتون  را می تونید با مسائل جسمانیتون  آشنا کنید اما به سادگی نمیتوانید کارشناس روانی را با مسائل روانی آشنا کنید تجهیزاتی که می بینیم تا سلولهای شما را می نگرد در واقع سلولهای بنیادی را رصد می کند وبرای ماقابل نمایش است به سادگی شما می توانید با یک ام آر آی از تمام تنتون تصویر بگیرید و تمام موجودیتتون را نگاه بکنید کجا آینه ی روانی وجود دارد که ما بتوانیم این انعکاس روانی را خودمون ببینیم یاحداقل به دیگری نشان بدهیم لذا من عرض می کنم که در حوزه مسئله روان ما با پیچیدگی های زیادی مواجه هستیم این در امر تشخیص است خود به خود وقتی ما به تشخیص نمی رسیم به درمان هم نمیرسیم برای اینکه تشخیص مقدمه درمان است وقتی نمی توانید تشخیص بدهید درمان هم صورت نمیگیرد به همین دلیل بیماره های روانی مزمن ، مزمن و مزمن تر می شود و گاهی شما با کسانی  برخورد می کنید که  دیگه  خیلی  برای اونها کار ساده ای نمیشود کرد در حالی که امروز  بدخیم ترین  بیماری ها را گاهی می توان در عرض چند روز حداقل کنترل بکنید با یک شناخت کامل این مجموعه مشکلاتی است که ما در این حوزه داریم بنابراین مشکل بر می گردد به اینجا که ما چگونه به مسائل روانی دسترسی پیدا کنیم و این کار پیچیده ای است فقط برای اینکه گریز مطلب را زده باشم عرض می کنم که حتما داستان کنیزک و پادشاه مولانا را به خاطر دارید به یاد بیارید که آنجا چه داستانی اتفاق افتاد که اون کنیزک محبوب شاه بیمار شد و شاه از همه اطباء جسمانی دعوت کرد که برای درمان او بیایند و از هیچ کس کاری ساخته نبود آخر امر رسیدند به طبیبی که ادعای او این بود که می تواند بیماری راتشخیص دهدودرمان کند :
دید از زاریش کو زار دلست                                  تن خوشست و او گرفتار دلست
عاشقی پیداست از زاری دل                                   نیست بیماری چو بیماری دل
کسی که  توانست نبض کار را بگیرد او بود که فهمید او دلش رنجور است به عبارت دیگر مولانا می رود به سمت یک مثال خیلی ساده :
چون کسی را خار در پایش جهد                              پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش                                 ور نیابد می‌کند با لب ترش                        
خار در پا شد چنین دشواریاب                                   خار در دل چون بود وا ده جواب                            خار در دل بسیا رمشکل است ما پای شکسته را میبینیم دل شکسته را نمیبینیم پای شکسته حمایت جامعه را جلب می کند پای شکسته را که می بینید راه را باز  میکنید که رد بشود با دل شکسته ما چه کرده ایم به عبارتی دیگر من در مجمعی از بزرگان اهل کارشناسی انجا عرض کردم که ای کاش ما در جامعمون یک متولی قدرتمند شاید یک شورای نگهبان برای نگهبانی سلامت روانی داشته باشیم ما روانمون در این جامعه با همه تعاملات معنوی که در جامعه وجود دارد و متاسفانه محلی از اعراب ندارد تا بخواهید شیک پوشیم چاق چله ایم نگران ورزشیم نگران اندام خود هستیم اینکه کجاها کوچکتر و کجاها بزرگتر بشود ای کاش می شد رصدی بشود از  وضعیت روانی ما و کسی به ما هشدار بدهد که ما چقدر پشت میزکار سلامتیم ؟ چقدر د رمنبر موعظه مون سلامتیم؟ چقدر در کلاس درسمون سلامتیم؟ چقدر در کوچه بازار سلامتیم؟ چقدر در بستر زناشویی سلامتیم؟ چقدر در کنار فرزندانمان سلامتیم؟ چقدر در کنار همسرمان سلامتیم؟ 
من امیدوارم روزی ما این شورای نگهبان قدرتمند را  داشته باشیم و از مزایای اون به خوبی برخوردار بشویم همه عرضم این است 
می رسم به پایان مطلب برای اینکه بتونیم موضوع را به بحث امروز گره بزنیم اینکه من به شما عرض میکنم که برابر نظرات کارشناسی و برابر تجربه به دلیل اون نهفتگی هایی که در مشکلات روانی وجود دارد شما برای درمانگر روانی کسی را میخواهید  که ابتدای ابتدا بتواند  جلب  اعتماد مراجعین را بکند  در پزشکی جسمانی  چنین نیست شما با پزشکی جسمانی با تخصص دکتر میروید پیش اون با  کار شناس روانشناسی یا  روانپزشک نمیشه اینطوری عمل کرد بایستی مطمئن باشد که این کسی که با اون حرف می زند راز او را افشاء نمی کند. 
بر گردید باز به داستان کنیزک و پادشاه اونجا آخر امر اون درمانگر به پادشاه گفت خانه را خلوت کن و همه اغیار را بیرون کن مادر محیط روان درمانی در واقع محیط امن می خواهیم ما در محیط روانی ضبط صوت و دوربین نمتوانیم داشته باشیم چهره اجتماعی من کارشناس بایستی مراجعه کننده من رابه خودش امیدوار کرده باشد حوزه خلوت می خواهم باید بتوانم اعتماد اورا جلب کنم بایستی رازداری خودم را برای او ثابت بکنم و اگر بتوانم چنین کاری را بکنم اونوقت می تواند آرام آرام و به تدریج راز دل را برای من بازگو بکند مع العصف ما وقتی این راز دلها را در بسیاری از جاها مطرح می کردیم و به اصطلاح خودمون در اصفهان استخوان سبک می کردیم متاسفانه آنجاها هم تبدیل شده است به محل سوغات آوردن و سیاحت و سیر و سفر دیگر از آن حالی که ما در بسیاری از مکانهای مقدس مذهبی  بدست می آوریم انگار کمتر تمدد حاصل می کنیم جای تاسف است عین اون فضا باید بین مراجعه و درمانگر ایجاد بشود اطمینان جلب بکند راز داری داشته باشد و مطمئن باشد که به او کمک خواهد کرد من بر می گردم به اصل مسئله که برسم به موضوع امروز خدمت شما عرض بکنم این داستان با پول حاصل نمیشه با پول شما می تونید دانش بخرید با قانون می توانید وظیفه اعمال بکنید اما نه باپول نه با قانون نه با ضرب و زور عشق نمیتوانید درست بکنید این کار عشق می خواهد خیریه اگر بتواند خود را خلع از رابطه پولی بین خودش و مراجعش بکند به نظر من برنده است جان کلام اینجاست خواستم بر اساس همه آن موضوعات عرض بکنم که اگر می شد که در همه دنیا و در مملکت ما این جور خدمات از عرصه در واقع اقتصادی جدا می شد ما به بهترین بهره برداری ها می رسیدیم امروز ما می دونیم که حتی طب جسمانی در بسیاری از ممالک پیشرفته از حوزه اقتصاد خالی است شاید بخاطر همینه که مشکلات کمتری دارند اما من عرض می کنم قطعاً مسئله روانی نیازمندی بیشتری به این ماجرا دارد.